کتاب شرح آرزومندی

موضوع : گزیده خاطرات و زندگ نامه سیزده تن از شهدای زن استان سمنان
تهیه کننده: ستادکنگره بزرگداشت 3000 شهید استان سمنان و بسیج جامعه زنان استان سمنان
نویسنده: سیّده فهیمه میرسیّد
قسمتی از کتاب :
نشست وسط اتاق. اشک می ریخت مثل ابربهار. صدیقه را من می شناختم. دختر من بود. توی تهران ترس نداشت. هر کاری از دستش برمی آمد قبل و بعد انقلاب می کرد. شد رئیس انجمن اسلامی دبیرستان بدیع. همان جا که خودش درس می خواند. باخبر شد منافق ها چندتا از بچّه های انجمن اسلامی را توی دانشگاه علم وصنعت گرفتند. صدیقه و چند نفر از بچّه های انجمن اسلامی رفتند دانشگاه. صورت هایشان را بستند. همان جا تحصّن کردند. تا پنج
شش روز کار منِ مادر هم شده بود، بروم و به آن ها سر بزنم تا منافقین آن ها را آزاد کردند.
این ها را از صدیقه می دانستم. می شناختمش. ولی نگران بودم برود کردستان. صدیقه گریه می کرد و می گفت: « …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید